موفقیت اغلب جای خود را به جایگاه می دهد ، که افراد را برای نگرانی های خودخواهانه سوق می دهد. یک رهبر واقعاً موفق دیدگاهی را ارائه می دهد که از آرزوهای شخصی آنها پیشی بگیرد. پرورش تواضع به عنوان یک رهبر موفق دشوار است اما ضروری است. افراد می توانند به دلیل الهام واقعی و اصالت بسیار موفق شوند. کار آنها جلب توجه می کند ، مورد تحسین و ستایش قرار می گیرند. دقیقاً به دلیل اشتیاق اصیل آنها ، قدردانی می کنند و اغلب به عنوان الگویی برای دیگران تبدیل می شوند. اغلب ، این آغاز پایان است. موفقیت زندگی خود را به خود می گیرد و خود به هدفی تبدیل می شود. اصالت و محرک ذاتی رفته است. یک مسیر شغلی کلاسیک برای کسانی که با استعداد و موفق هستند این ممکن است برای نوازندگان و هنرمندان ، رهبران سیاسی یا افرادی که از سازمانی که در آن کار می کنند نردبان می روند. شخصی را تصور کنید که کاملاً در کار خود تبحر دارد و چنان فداکار است که به سمت مدیریتی می رسد. بعد از مدتی ، این شخص دیگر به شغلی که تخصص و الهام آن را داشته اند مشغول نیست بلکه به کار مدیریتی مشغول است. این می تواند خوب پیش برود ، اما همچنین می تواند به این معنی باشد که آنها به تدریج روحیه ای را که یک بار باعث شعله ور شدن آنها شده بود ، از دست می دهند. غالباً ، آنها نمی توانند موقعیت اکتسابی را به دلیل وضعیت یا قدرت وابسته به آن رها کنند یا نخواهند کرد. اما این انگیزه های نفسانی است. تا زمانی که این انگیزه ها نیروی محرکه باشند ، هرگز از خود بالاتر نخواهند رفت و از این رو ، هیچ وقت به عنوان یک رهبر تغییری ایجاد نمی کنند. یک مدیر خوب با اخلاص ، تعهد نسبت به دیگران ، انگیزه ایجاد دنیا یا حداقل سازمان خود به مکانی بهتر و بینشی از چگونگی انجام این کار هدایت می شود. در حالت ایده آل ، همه می توانند ببینند که چشم اندازشان چیزی بیشتر از خواسته های شخصی رهبر است. اگر همه به هدف بزرگتر مشترک اعتقاد داشته باشند ، مردم به جاه طلبی های رهبر متعهد می شوند و روحیه تیم ظاهر می شود. وقتی اصالت به یک سفر خودخواهانه تبدیل شود این رهبر ایده آل بسیار موفق و م beثر خواهد بود ، و این همان جایی است که جلب توجه می شود: موفقیت و قدردانی ناگزیر در بعضی موارد منیت افراد را بیدار می کند و می گوید: "این خوب است ، من از این بیشتر می خواهم!" موفقیت توسط خود منفجر می شود ، و در آن مرحله اصالت از در بیرون می رود. یک جستجوی اجرایی که من یک بار با او صحبت کردم این را اینگونه بیان کرد: "موفقیت فردی مسئولیت عمده ای دارد که در زندگی موضع متوسطی ندارد." این حیا ذاتی در میان افرادی که به اوج می رسند نادر به نظر می رسد. به نظر می رسد تنها راه حل یک حالت روشنگرایی بودایی است که در آن منیت فراتر رفته است. اما حتی این می تواند نتیجه معکوس دهد. بسیاری از افرادی که فکر می کنند به این نوع روشنگری دست یافته اند ، این احساس را بالاتر از دیگران می کنند و دوباره به یک سفر خودخواهانه تبدیل می کنند. در واقع ، در دوره های اصالت من برای مدیران ، تعداد معدودی را دیده ام که می خواستند اصالت داشته باشند دقیقاً به این دلیل که احساس می کردند این امر موجب موفقیت و موفقیت بیشتر آنها به عنوان یک رهبر می شود. از آنجایی که همه ما انسان هستیم ، باید تشخیص دهیم که غرور ما همیشه در جایی در پشت کمین است ، آماده است تا فداکاری واقعی و لحظات شفافیت و بصیرت خود را به یک سفر منفی کوچک تبدیل کنیم. به محض این که اتفاق بیفتد ، اهدافی که ما روی آنها کار می کنیم ناگهان بسیار کوچک می شوند. خیلی کوچک برای الهام بخشیدن به دیگران و حتی خیلی کوچک برای تحقق بخشیدن به نفس خودمان.