۳ مطلب با موضوع «خانواده» ثبت شده است

بچه ها و نوجوانان ما خوب نیستند: والدین بحران روبرو هستند

همه گیری ، برای بسیاری از افراد ، به ویژه برای والدین و دانش آموزان ، بسیار چالش برانگیز بوده است. ما شاهد افزایش چشمگیر نگرانی های بهداشت روان در اطراف نوجوانان ، از افسردگی تا سرکشی تا از دست دادن انگیزه علمی آنها بوده ایم. نوجوانان بیشتر تحت فشار و استرس قرار دارند انجمن روانشناسی آمریکا می گوید که نوجوانان در حال حاضر از سایر گروههای سنی - از جمله بزرگسالان - سلامت روان و سطح اضطراب و افسردگی بالاتر را گزارش می کنند. محققان دانشگاه ایالتی سن دیگو گزارش دادند که افراد دوازده تا هفده ساله از اواسط دهه 2000 افزایش 52 درصدی در پریشانی روانشناختی ، افسردگی و خودکشی را تجربه کرده اند. آکادمی روانپزشکی کودک و نوجوان آمریکا هشدار می دهد که از هر چهار یا پنج جوان در ایالات متحده اکنون یک نفر معیارهای اختلال روانی را دارد. وقتی تلاش کافی نیست دکتر میشل بوربا بیش از 40 سال روانشناس تربیتی بوده است ، اما هرگز بیشتر به فکر بچه ها و نوجوانان نبوده است. در آخرین کتاب او ، THRIVERS: The Surprising Reasons Why Some Kids Struggle and دیگران درخشش نشان می دهد فوریت در به روزرسانی فعلی روشهای تربیتی و تربیتی برای پیروی از علم ، بنابراین کودکان توانایی رشد و پیشرفت و دستیابی به بهترین های شخصی خود را دارند. وی هشدار می دهد: "حال آنها خوب نیست." "در حقیقت ، آنها در مقایسه با هر نسل قبلی کمتر شاد و استرس ، تنهایی ، افسردگی و خودکشی کمتری دارند و این توصیفات قبل از COVID-19 شناسایی شده است." به طور خلاصه ، بچه های ما در حال پیشرفت نیستند و اگر آنها باقی بمانند عواقب زیادی بر آینده فرزندان ما خواهد داشت. بسیاری از نوجوانان و کودکان امید و آرزوهایی برای آینده خود دارند ، شاید دانشگاه یا حتی موارد ساده تر مانند یک جمع خانوادگی - با این وجود از نظر عاطفی بیش از حد تحت فشار قرار گرفته اند. اینها بچه های خوبی هستند ، آنها اهداف و رویاهایی دارند اما ناگهان احساس پریشانی و تنهایی می کنند. چگونه می توان دانش آموزی را که در تلاش بود هدایت کرد و به آنها کمک کرد تا در این اوقات دشوار پیشرفت کنند. G.P. پسران Putman Thrivers ، نوشته میشل بوربا منبع: G.P. پسران Putman ساخت THRIVERS برخی از جوانان تلاش نمی کنند. آنها در حال رشد هستند آنها با مشکلات کنار می آیند ، روابط سالم برقرار می کنند و از تغییرات استقبال می کنند. آنها آماده هستند برای هر آنچه که جهان به سمت آنها می اندازد ، حتی در اوقات نامشخص. بوربا این بچه ها را Thrivers می نامد و هرچه بیشتر روی آنها مطالعه می کرد ، تعجب می کرد ، راز آنها چیست؟ و آیا می توان آن را به دیگران آموخت؟ مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد بوربا طی سالها تحقیق خود گفت؛ "معیارهای رشد تولید می شوند ، متولد نمی شوند. بله ، نقاط قوت و مهارتی که به رشد بچه های ما کمک می کند ، می تواند در هر سنی آموزش داده شود." او ادامه می دهد. "اما در دنیای جدید و نامشخص ما این یک امر اخلاقی است که باید آنها را به برنامه های آموزشی و تربیتی اضافه کنیم. انجام این کار بهترین راه برای تربیت نسلی از بچه های قوی است که آماده و قادر به اداره هر آنچه که برایشان پیش بیاید است." دکتر بوربا مطالعات علمی در مورد انعطاف پذیری را با هم تلفیق کرد ، با ده ها محقق و متخصص در این زمینه صحبت کرد و با بیش از 100 جوان از اقشار مختلف جامعه مصاحبه کرد. در پایان او چیزی شگفت آور یافت: تفاوت بین کسانی که مبارزه می کنند و کسانی که موفق می شوند نه به نمرات یا نمره های آزمون ، بلکه به هفت نقطه قوت شخصیت اساسی منجر می شود که Thrivers را از هم جدا می کند (و آنها را برای شادی و موفقیت بیشتر در زندگی قرار می دهد) ): · اعتماد به نفس: با استفاده از نقاط قوت شخصی برای یافتن هدف و معنی ، سالم شناسایی کنید. · همدلی: درک و اشتراک احساسات دیگران ، و رفتار دلسوزانه. · کنترل خود: کنترل استرس ، تأخیر در ارضای رضایت ، تقویت تمرکز. · یکپارچگی: ارزش گذاری و رعایت اصول اخلاقی قوی ، تفکر اخلاقی برای داشتن زندگی اخلاقی. · کنجکاوی: داشتن ذهنیت آزاد و تمایل به امتحان ایده های جدید ، خطر کردن ، نوآوری. · پشتکار: نشان دادن قدرت ، سرسختی و عزم راسخ برای تحمل بازگشت تا بازگشت. · خوش بینی: یادگیری دفاع از نفس و حفظ بدبینی غیر واقعی برای تشویق امید. هر یک از این هفت نقطه قوت شخصیت مانند یک ابرقدرت است که به محافظت از کودکان و نوجوانان در برابر افسردگی و اضطرابی که تهدید می کند آنها را از خط خارج می کند ، کمک می کند. و هنگامی که این ابرقدرت ها با هم ترکیب شوند ، حتی از قدرت بیشتری برخوردار می شوند و یک اثر چند برابر ایجاد می کنند که کودکان را برای موفقیت در دنیای سریع و سریع و متغیر ما آماده می کند.

۱۱ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

والدین اوتیستیک: آیا زمان بازی با بچه هایی که شما را خسته می کنند؟

پدر و مادر اوتیسم بودن سخت است. درست مثل هر نوع پدر و مادر بودن. اما این همچنین بهترین چیز در جهان است - همانطور که هر پدر و مادری ، نه فقط اوتیسم ، به شما می گویند.

Unsplash / 吴 迪brawny
منبع: Unsplash / 吴 迪brawny
یکی از مواردی که در مورد والدین با اوتیسم به سختی می دانم اختلاف در نحوه "بازی" من در مقابل نحوه بازی فرزندانم است. به خصوص وقتی پیرتر می شوند و تخیلاتشان وحشیانه می شود ، من دائماً پس از 5 یا 10 دقیقه از وقت اختصاصی بازی ، خودم را گم و خسته و پریشان می بینم.

این واقعیت را بگویید که بچه ها به دلیل همه گیری در حال انجام تقریباً 24/7 اکنون با ما هستند و شما یک دستورالعمل فرسودگی حماسی دارید!

من اغلب با خودم فکر کرده ام ، چه مشکلی دارم؟ قرار است زمان بازی سرگرم کننده باشد ، درست است؟ چرا من آن را بسیار خسته کننده می دانم؟

خوب هیچ مشکلی با من نیست من اوتیسم هستم ، بنابراین جور دیگری "بازی" می کنم ، و اشکالی ندارد.

اکنون ، پسرم نیز اوتیسم است ، اما همانطور که هر سلیقه ای به شما می گوید ، "اگر با یک فرد اوتیسم ملاقات کرده اید ، با یک فرد اوتیسم ملاقات کرده اید."

بله ، او دوست دارد اتومبیل هایش را به رنگی ردیف کند یا "ترافیک" ایجاد کند. بله ، ما همین سناریوهای تعقیب و گریز پلیس را بارها و بارها بازی می کنیم (همه اینها بسیار به ایده من درباره "بازی" نزدیکتر است). تخیل او ، هوس توجه و چالش می کند ، و من اغلب درگیر ماجراهای مفصلی می شوم که خیلی ساده ، من را فرسوده می کند.

من نمی دانم چگونه وانمود کنم که با بچه ام بازی می کنم. من نمی توانم در حین پرواز داستان بسازم و واکنش های "طبیعی" را ایجاد کنم تا وانمود کند که موقعیت های اجتماعی را پخت و پز می کند - در پایان فقط به او می گویم که دقیقاً به من بگو که بعد می خواهد چه بگویم ، و این برای هیچ کس سرگرم کننده نیست .

اگر به نظر آشنا می رسد (خواه اوتیسم باشید یا نه!) ، در اینجا مواردی وجود دارد که به من کمک کرده است بدون استفاده از بانک انرژی خود ، بیشترین بهره را از وقت بازی با kiddo خیالی ام ببرم!

1. از تکرار به نفع خود استفاده کنید

بیشتر بچه ها ، اوتیستیک یا خیر ، از تکرار لذت می برند. به همین دلیل است که کتاب های کودکان تمایل دارند عبارات مشابه یا مشابه را بارها و بارها تکرار کنند.

به عنوان یک فرد اوتیسم ، تکرار در خانه چرخ من درست است.

بنابراین من از آن به نفع خود استفاده می کنم - من چیزی را پیدا می کنم که فرزندم فکر می کند خنده دار است - مانند یک واکنش خاص دراماتیک یا یک کلمه احمقانه ، و بارها و بارها از آن در طول بازی تخیل ما برای خواستگاری خنده استفاده می کنم. او همراه با این بازی خواهد کرد ، و همان موقعیتی را بارها و بارها ایجاد می کند که منجر به چیز خنده دار می شود. این به من چند دقیقه از ایده پردازی تصادفی داستان اجتماعی استراحت می دهد - این فقط عمل ، واکنش احمقانه ، اقدام ، واکنش احمقانه است ، بارها و بارها بنابراین من مجبور نیستم خیلی سخت فکر کنم.

مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد

2. فرمول داشته باشید

وقتی کودک 5 ساله من اصرار به یک بازی مبتنی بر داستان دارد (یعنی شاهزاده خانم در حال ماجراجویی است! و او باید جادوگر را شکست دهد و توله سگ را نجات دهد!) ، من یک فرمول ساده در جیب عقب خود نگه می دارم تا به من کمک کند مرحله ایده پردازی و آفرینش نمایش:

یک شخصیت اصلی یک هدف دارد.
آنها در طول رسیدن به این هدف با 3 مانع روبرو می شوند - اینها می توانند تقریباً یکسان باشند اما هر بار با یک تغییر کوچک (فکر کنید گرگ بزرگ بد خانه هایی را که از مواد مختلف ساخته شده است ، خراب می کند).
سرانجام ، هدف محقق می شود و جشن برپا می شود.
من می توانم همین نوع فرمول داستان را برای مواردی که بیشتر به بازی تخیلی اجتماعی-احساسی علاقه مند است ، مانند برگزاری یک مهمانی چای تظاهر یا آوردن ماشین اسباب بازی خود به مکانیک ، سازگار کنم - ما هدف خود را داریم ، سپس یک سری چیزهای احمقانه اشتباه می شوند که مانع رسیدن به هدف ما می شود (چای خیلی گرم و سپس خیلی سرد است ، بوق ماشین بدون توجه به کاری که من می کنم ، صدایی خنده دار ایجاد می کند) ، و در نهایت همه چیز حل می شود.

* نکته حرفه ای: بیش از یک بار مجبور شده ام با اکراه مرحله وضوح "همه کار می کند" را رها کنم ، زیرا به نظر می رسد بچه من فکر می کند همه چیز باید تا ابد ادامه یابد!

3. با نقاط قوت خود بازی کنید

کاری پیدا کنید که مورد پسند کودک شما قرار بگیرد و همچنین کاری باشد که در انجام آن مهارت دارید یا از انجام آن لذت می برید.

علاقه ویژه من هری پاتر است. گاهی اوقات می توانم خیال پرداز کوچکم را متقاعد کنم که وانمود کند ما در مدرسه جادوگری جادوگر هستیم ، بنابراین برای من راحت تر می توانم ماجراجویی خود را طراحی کنم.

ظاهراً ، من در تقلید از صداها و لهجه های مختلف نیز مهارت دارم (اتفاقاً موردی که بسیاری از افراد اوتیسم در آن مهارت دارند) ، بنابراین اگر من نیاز به استراحت در بازی با روش او داشته باشم ، برای او صدای شخصیت خواهم گذاشت و قبل از اینکه مجبور شوم دوباره از تخیل خود استفاده کنم ، این برای مدتی ما را از طریق یک بازی تکراری حمل می کند.

مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد

4. شکستن در آهنگ

این بیشتر وقتی که او کمی کوچکتر بود ، کار می کرد - 3 و 4 ساله - اما هنوز هم به سختی کار می کند.

اگر دچار کمبود فکر یا احساس جدیدی از ذهنم شوم ، شروع به خواندن آهنگی می کنم که او می داند یا شروع به پخش آن از طریق تلفن من است. غالباً ترانه های کودکان در بازی های خاص خود ساخته می شوند - فکر کنید "اگر خوشحال هستی و آن را می دانی" یا "سر ، شانه ها ، زانوها و انگشتان پا" - عملکردهایی که همراه با کلمات انجام می شود او را برای چند دقیقه درگیر می کند ، و می توانم آنها را با او انجام دهم ، در حالی که انرژی ذهنی خود را حفظ می کنم

۱۰ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

آیا شکست والدین شما به این معنی است که آنها شما را دوست ندارند؟

دیروز یارزیت مادرم ، سالگرد مرگ او بود. سه سال بعد ، می بینم که غالباً به او فکر می کنم ، و متفاوت از آنچه که او زنده بود فکر می کردم. یتیمی میانسال و دارای دو خواهر و برادر شگفت انگیز ، هرچه پیرتر می شوم بیشتر در مورد او می آموزم و شخصیت قدرتمند او دیگر بینش من در رابطه ما را سایه نمی اندازد.

در یک دوره طولانی از افسردگی در سی سالگی ، من با مردی درمان کردم که گاهی اوقات مشاهدات مهم را ارائه می داد ، مانند این یکی در پاسخ به تلاش من برای آشتی دادن اهداف محبت آمیز مادر و عدم حمایت من از من: بهترین کاری را که می توانند انجام دهند. "

همانطور که در جای دیگری از این وبلاگ اشاره کردم ، مادرم رابطه شدیدی با پدرش داشت که مانند او به شدت باهوش بود و با شوخ طبعی و شوخ طبعی او می توانست ویرانگر باشد. پدربزرگ استاد حقوقی شیفته لیزی بوردن (زنی که از قتل پدر و مادرش با تبر تبرئه شد) ، پدربزرگ مجموعه ای از عکس های مادر پنج ساله را که لباس لیزی را بر تن داشت ترتیب داد. جوک"؟ عینی سازی عجیب ، دردناک و فاصله دهنده. هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. اما هر وقت مامان به سری عکسهای سیاه و سفید کوچک خود نگاه می کرد که تیری به اندازه قد خود به دست داشت ، برمی گشت و صورت آسیب دیده خود را از من پنهان می کرد. او نتوانست تصاویر را پاره کند اما تحمل آنها را هم نداشت. انگیزه پدرش غیرقابل توصیف بود.

تلویزیون پارامونت ، دامنه عمومی / wikimediacommons
الیزابت مونتگومری ، افسانه لیزی بوردن منبع: تلویزیون پارامونت ، حوزه عمومی / wikimediacommons
مامان که درگیر نقش خودش به عنوان یک دختر (قاتل) شده بود ، نمی دید که جادوگر جذاب او درباره "پاهای کوچک چرب روی کف آشپزخانه" من ممکن است بر من تأثیر بگذارد زیرا او تحت تأثیر "پیش از فرویدی" پدرش قرار گرفت شوخی پاهایم چرب نبود - آهنگ مزخرف بود. اما این هم شکست همدلی بود و به من آسیب زد. هنگامی که من نوجوان بودم ، تنها کاری که او باید انجام دهد این بود که صدای "پای کوچک چرب روی کف آشپزخانه" را سوت بزند و من با خجالت و خشم خاموش بر من غلبه خواهم کرد.

مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد

شک ندارم که آهنگ مزاحم مادرم - که ریشه آن فراموش شده است - در عشق و لذت دختر کوچکش ساخته شده و در کمال ناباوری خوانده شده است (یا بعداً سوت می کشد) که احتمالاً می تواند به من آسیب برساند. احتمالاً مفهوم پدرش از عکسبرداری لیزی بوردن با اعتماد به عشقی که او واقعاً نسبت به دختر کوچکش احساس می کرد ، به همین شکل تحریف شده است. گاهی اوقات والدین به سادگی نمی توانند از تجربه کودکی پویایی ناکارآمد خانواده عبور کنند و ناخودآگاه آن را با فرزند خود دوباره اجرا می کنند و معنای عمل را بازنویسی می کنند.

در سالهای پس از مرگ او ، من لحظه ای را با مادر خود به یاد آهنگ "پاهای کوچک چرب" متصل کردم. لحظه طنین بخشش است و غم و اندوهم را کاهش داده است.

بیست سال پس از اینکه مادر آخرین بار آن آهنگ را سوت زد ، من به دلیل بهبودی قلب شکسته برای مدتی در کنار او ماندم. یک روز صبح پشت لیوان میز ناهارخوری نشسته بودیم و لیوانهای قهوه را روبرو می کردیم. وی گفت: "من نگران هستم که مواردی وجود دارد که من برای شما درست نکردم."

این کلمات اشک را در چشمانم جاری کردند.

وی ادامه داد: "من همیشه فکر می کردم که آیا شما باید در زمان دختر بودن شما را به آن اردوگاه دیابت می فرستادیم."

سرم را تکان دادم. "اگر تو می داشتی از خجالتی می مردم."

لبخند زدیم من می دانستم که در زندگی مربوطه هرکدام از ما شکاف ناامنی را با یک اعتماد به نفس پوشانده ایم.

او شروع به گریه کرد ، البته من هم گریه کردم. "امیدوارم که شما بدانید که چقدر همیشه شما را دوست داشته ام. اگر مواردی وجود دارد که من آنها را درست انجام ندادم ، امیدوارم که به من اطلاع دهید ، تا بتوانیم آنها را درست کنیم. "

دستم را روی دستم قرار دادم ، که دقیقاً همان شکل من بود. پوست او شکننده بود ، لکه های پیری و چین و چروک داشت. من صادقانه گفتم: "هیچ چیز نباید درست شود."

۱۰ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر