۲۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

آگاهی انسان در پنج مرحله اساسی

از نقطه نظر نظریه متحد دانش (UTOK) ، می توان ریشه بسیاری از سردرگمی های فلسفی مدرن را از طریق شکاف روشنگری قالب بندی کرد. این به این واقعیت اشاره دارد که روشنگری نتوانست چارچوبی منسجم برای درک روابط بین (الف) ماده و ذهن و (ب) دانش اجتماعی و علمی ایجاد کند. مشکل روانشناسی - یعنی عدم موفقیت روانشناسی در ایجاد توصیف منسجم از موضوع و هویت نهادی - پیامد پایین دستی شکاف روشنگری است. سردرگمی درباره ماهیت آگاهی انسان را نیز می توان ناشی از شکاف روشنگری دانست. UTOK دیدگاه ناتورالیستی منسجمی را برای آگاهی انسان ارائه می دهد. اگرچه ملاحظات معرفت شناختی به طور قابل توجهی در برخورد با ماهیت آگاهی و دانش ما از آن مشخص می شود ، اما تمرکز در این پست وبلاگ بر وجودشناسی تکاملی طبیعت گرایانه آگاهی انسان است. یعنی ، ما با تأکید بر مراحل کلیدی تکاملی که آگاهی انسان را تشکیل می دهند ، سعی در توصیف آنچه شعور از نقطه نظر علم مدرن است است. [توجه داشته باشید که اگرچه حکایات قدرتمند و خطوط جالب تحقیق و استدلال وجود دارد که ادعا می کنند هوشیاری در کیهان اساسی است ، اما این موقعیت دارای مشکلات متافیزیکی مهمی است که آن را مشکل ساز می کند. UTOK موضع محافظه کارانه و مستقر تری را اتخاذ می کند که تجربه آگاهانه ذهنی با فرایندهای عصبی شناختی ایجاد می شود و بنابراین به مغز نیاز دارد.] UTOK با سیستم دانش دانش به عنوان یک نقشه جدید از تاریخ بزرگ آغاز می شود که واقعیت هستی را به چهار صفحه وجودی مختلف یا ابعاد پیچیدگی رفتاری تقسیم می کند که دارای برچسب هستند: 1) ماده-ماده ؛ 2) ارگانیسم زندگی ؛ 3) ذهن-حیوان و 4) فرهنگ-شخص. سیستم ToK همچنین بیان می کند که علوم مادی و بیولوژیکی به طور م effectivelyثر با دو صفحه اول وجود مطابقت دارند و کار می کنند. UTOK معتقد است که علوم روانشناختی سردرگم هستند زیرا قبلاً راهی ساده برای تنظیم بعد ذهنی در طبیعت وجود نداشته است. در عوض ، همانطور که ​​لارنس کاهون ، فیلسوف ، در ادای احکام طبیعت ، استدلال می کند ، فیلسوفان عصر روشنگری ، تقسیم «دو قطبی» ناقصی بین ماده و ذهن ایجاد کردند. همانطور که کار او روشن می کند ، زمان آن رسیده است که یک ارتقا system متافیزیکی سیستمی در درک ما از ابعاد موجود در طبیعت انجام دهیم به گونه ای که امکان درک مناسب روابط بین ماده و ذهن را فراهم کند. طبق UTOK ، هیچ چیزی به درستی "سطح هوشیاری" در سطح ماده وجود ندارد. الکترون ها ، سنگ ها ، رودخانه ها و خورشید "ذره ای" از هوشیاری در خود ندارند. با این وجود ، تفاوت مهمی بین جسم و موقعیت آن در جهان نسبت به حوزه اطلاعات فیزیکی موجود در آن وجود دارد. وقتی از این طریق طرح می شود ، برخی قیاس ها بین موقعیت موجودیت ، اطلاعات موجود در آن وجود دارد. با آن ارتباط برقرار می کند و حوزه ای که در آن قرار دارد. به همین ترتیب ، ممکن است در تفکر با اصطلاحات "روانشناختی" ارزش خاصی قائل شود. زندگی یک سطح متفاوت از هستی است و موجودات زنده مانند باکتری ها ، قارچ ها و درختان به معنای ضعیف این اصطلاح هوشیاری از خود نشان می دهند. دلیل این امر آنست که برخلاف الکترونها و سنگها ، آنها اتوپوئتیک هستند و آگاهی عملکردی و پاسخگویی به محیط خود را نشان می دهند. با این حال ، این مرجع اصلی آگاهی در فراروانشناسی UTOK نیست. بلکه آگاهی و پاسخگویی عملکردی را می توان صرفاً از شخص سوم ، موقعیت معرفتی بیرونی ، تعریف کرد. به بیان ساده ، ما می توانیم به طور علمی نشان دهیم که سلول ها ، قارچ ها و درختان رفتار هوشمندانه ای دارند که از نظر آگاهی و واکنش عملکردی تعریف شده اند. با این حال ، انجام این کار به این معنی نیست که درختان به طور ذهنی چیزها را به گونه ای احساس می کنند که سگ یا انسان به طور ذهنی چیزها را احساس می کند. برای اشاره به ناگل ، دلیل خوبی برای این باور وجود دارد که هیچ چیز مانند درخت بودن نیست. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد مرجع اصلی آگاهی در سیستم زبان UTOK ، تجربه ذهنی ذهنی است. در نقشه Mind1،2،3 ، به عنوان دامنه "Mind2" شناخته می شود. در مقابل ، Mind1 به فرآیندهای عصبی شناختی مرتبط با آگاهی و پاسخ عملکردی اشاره دارد ، در حالی که حوزه Mind3 به توجیه و روایت خودآگاه اشاره دارد. دامنه Mind2 همان چیزی است که Nagel در صحبت کردن در مورد دشواری در توضیح ذهنیت به آن اشاره کرد و همان چیزی است که چالمرز به آن اشاره می کند. UTOK تکامل آگاهی انسان را در پنج مرحله ترسیم می کند. اولین مرحله به عنوان "پایه احساس" نامیده می شود. این امر به ظهور حالات احساسی مانند لذت یا درد اشاره دارد. در «گره گشایی از گره جهانی هوشیاری» ، من و جان وروائیکه اینها را «کیفیت والایی» نامیدیم. این حالت ها سیگنالهایی را پخش می کنند که حیوان از آن مراقبت می کند و "خوب" را علامت گذاری می کند و بنابراین باید به آن نزدیک شود و "با

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

ADHD بزرگسالان و کنار آمدن با مشکلات خواب

"پسر شب همیشه پسر صبح را پیچ می کند." - جری ساینفلد نقل قول اصلی توسط شکسپیر ، که در عنوان این مقاله نقل شده است ، به فکر هملت در مورد مرگ است ، بنابراین خط Seinfeld برای بسیاری از بزرگسالان مبتلا به ADHD واقعاً در قلب ماجرا قرار دارد. مشکلات خواب هم از علائم بیش فعالی ناشی می شود و هم باعث بزرگ شدن آنها می شود. اگرچه اختلالات اولیه خواب ، مانند آپنه انسدادی خواب ، ممکن است با ADHD وجود داشته باشد (یا گاهی اوقات با ADHD اشتباه گرفته می شود) ، بسیاری از بزرگسالان مبتلا به ADHD گزارش می دهند که با وجود خستگی برای انجام کارهای دیگر ، خواب را از بین می برند. این عوامل حواس پرتی شامل طیف گسترده ای از شیوه های "پسر شبانه" است که در نهایت "پسر صبح" را با عواقب ناشی از خواب ضعیف روز بعد می چسباند. مشکلات خواب برای بزرگسالان مبتلا به ADHD اشکال مختلفی دارد. برای برخی ، این ممکن است با دشواری "خاموش کردن ذهن شخص" یا سایر مشکلات "پیچیدن" در شب شروع شود ، که منجر به تاخیر در خوابیدن می شود تا اینکه در واقع در وسط هر کاری که در اواخر شب انجام می شود به خواب رود. در حقیقت ، چنین انحرافات جغدهای شبانه ممکن است "باد دوم" بیداری و جذب را در تعداد زیادی از پروژه ها مانند خرید آنلاین یا تحقیق ("آن بازیگر را در چه چیز دیگری دیدم؟") ، یا به سادگی از "یک ویدیوی دیگر" YouTube لذت ببرید. جای تعجب نیست ، این تمرینات در اواخر شب منجر به مشکلات بیدار شدن در صبح می شود. بسیاری از بزرگسالان مبتلا به ADHD با وجود خواب کافی ، به غیر از مشکلات بیدار شدن از خواب بیدار ماندن ، گزارش می دهند. این حالت کم تحریک صبحگاهی "کم تحرکی خواب" تلقی می شود. 1 این سندرم چیزی فراتر از کندی ریشه دار و "من از صبح متنفرم" است. اینرسی خواب به عنوان عملکرد شناختی ضعیف پس از بیدار شدن ظاهر می شود ، که نشانه مشخصی از اختلال فاز خواب و بیداری است. معنای اینرسی خواب برای بزرگسالان مبتلا به بیش فعالی ، تمایل به خوابیدن از طریق آلارم یا تجربه آشکارا بلند شدن و عبور از یک اتاق برای خاموش کردن یک زنگ هشدار دهنده و بلند است - که زنگ های عادی تر را بدون موفقیت امتحان کرده اید - قبل از اینکه به خواب برگردید برای خواب بیشتر اما بدون یادآوری انجام چنین کاری. حسابهای دیگر عبارتند از: یک بار بالا و پایین رفتن از رختخواب ، وقت بی رویه در دوش ، نشستن هیچ کاری ، یا حرکت کند و نیمه آگاهانه از طریق یک برنامه صبحگاهی ، تا حدی هشدار اما هنوز در نزدیکی عملکرد. بسیاری دیگر از بزرگسالان مبتلا به ADHD علی رغم خواب آلودگی با بیدار ماندن تدریجی دیر یا زود به الگوهای تعلل خواب می روند. اگرچه ذهن آنها به اندازه کافی برای خواب آماده است ، این بزرگسالان موفق به یافتن کارهایی می شوند ، از جمله ضرب المثل "یک چیز دیگر" ، که همیشه یک چیز وجود دارد. این عوامل حواس پرتی لزوماً غیرقانونی ، غیراخلاقی یا غیراخلاقی نیستند ، اما باعث افزایش استرس صبحانه و سرخوردگی از بیدار شدن می شوند که هنوز یک برنامه دیگر برای داشتن یک خواب خوب بهم ریخته است ، زیرا آنها رو به روزی هستند که از قبل احساس خستگی می کنند. آنا نکرشویچ / پکسلز بزرگسالان مبتلا به ADHD به خود قول می دهند که قبل از خواب فقط یک کار دیگر انجام دهند - اما همیشه یک چیز دیگر وجود دارد! منبع: آنا نکرشویچ / پکسلز برخی از این مشکلات خواب ، به ویژه کتابهای ذهن بیش فعال ، تحریک شده در شب و ذهن بیش از حد تنبل در صبح ممکن است پاسخگوی داروها باشد. با این حال ، برخی از استراتژی های رفتاری برای کمک به ورود به "حالت خواب" وجود دارد و استراتژی های شناختی برای خنثی کردن برخی از توجیهات تعویق خواب که می تواند به ایجاد و حفظ روال های خواب سالم کمک کند. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد یک نقطه محوری اولیه مربوط به مشکلات رایج در ADHD بزرگسالان هنگام مواجهه با انتقال و تغییر کار است ، که عمدتا به یک "حالت خواب" در یک شب تعیین شده تغییر می کند. همانطور که در بالا توضیح داده شد ، بسیاری از بزرگسالان مبتلا به بیش فعالی توضیح می دهند که حواس خود را از برنامه آماده شدن برای خواب پرت می کنند ، بی شباهت به تمایل به خارج شدن از مسیر تلاش های دیگر که شامل ماندن در مسیر برای پاداش معوق است. هنگامی که از آنها در مورد ذهنیت خود در مورد آماده سازی برای خواب س askedال می شود ، بسیاری از مشتریان در درمان روانشناختی بزرگسالان بزرگسال ، افکار تداخل کننده در خواب را گزارش می دهند ، از جمله: "این زمانی است که من می توانم کارهای قبلی را انجام دهم" ، "همه چیز بسته است ، همه افراد دیگر در خواب هستند و انتظار نمی رود که اکنون کسی کار کند ، بنابراین من می توانم از "لذت گناه" خود لذت ببرم "یا" خوابیدن کسل کننده است و می خواهد بخوابد ، به این معنی است که فردا از خواب بیدار خواهم شد و باید با آنها روبرو شوم. من می خواهم "امروز" ماندگاری بیشتری داشته باشم. " با توجه به شیوع بیماری COVID در بسیاری از افراد که در خانه از کار دور و مدرسه شلوغ تر هستند ، ساعات بعدی شب اغلب پناهگاه اغوا کننده و ایمن "وقت من" است که در نهایت باعث می شود تا زمان خواب به هزینه انرژی و عملکرد فرد کاهش یابد. روز بعد. برخی از پروژه های اواخر شب توسط گناه تحریک می شوند ، مانند دستیابی به آنچه "باید" زودتر از روز انجام شده باشد. درمان های ADHD بزرگسالان اغلب بر مهارت های مدیریت مداوم و کارآمدتر نقش های روز متمرکز است ،

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

آنچه سگ جدید ما در مورد زندگی به ما می آموزد

این آخرین درسی است که سگ جدید ما اما از زمان پیوستن به خانواده ما در 3 نوامبر سال 2020 به ما آموخته است. در بیشتر موارد ، این درس ها با الهام از آنچه ما در انتهای بند او اتفاق می افتد الهام گرفته اند ، بنابراین صحبت. اما آنها واقعاً بیشتر در مورد زندگی در پایان ما هستند تا در زندگی او. قبل از پایان دادن به این مجموعه اما پنج بخشی در The Human Animal ، بنابراین ، می خواهم چند نکته در مورد انسان بودن بگویم. نقاط ضعف انسانی ما نویسنده ناشناخته / شرکت چاپ و حکاکی ملی ، شیکاگو / ویرایش شده توسط پاپا لیما ویسکی / دامنه عمومی از طریق ویکی مدیا منبع: نویسنده ناشناخته / شرکت ملی چاپ و حکاکی ، شیکاگو / ویرایش شده توسط ویسکی پاپا لیما / دامنه عمومی از طریق ویکی مدیا بگذریم ، ما انسان ها فکر می کنیم می توانیم مانند خدا رفتار کنیم. ما نه تنها با آتش بازی می کنیم ، بلکه سعی می کنیم واقعیت را خم کنیم تا نه تنها با نیازهای ما بلکه با هوی و هوس هایمان همخوانی داشته باشد. گاهی اوقات می توانیم از این مسئله دور شویم ، اما نه همیشه. همانطور که الکساندر پوپ شاعر در آغاز قرن هجدهم به طور مشهور نوشت: کمی یادگیری چیز خطرناکی است. تاریخ نشان می دهد که برای ما که انسان هستیم آسان است که تصور کنیم بیشتر از آنچه در واقع می دانیم ، می دانیم. این دلیل اصلی دلیل اطمینان من در درس شماره اما است. 4 در مورد زندگی ممکن است چالش برانگیزترین مورد باشد. من متقاعد شده ام که برای بسیاری از ما دشوار است - حتی می خواهم از روی اندام بیرون بروم و بیشتر ما بگویم - بپذیرم که یک توضیح خوب ممکن است توضیح درستی نباشد. یک توضیح خوب یک ویژگی رفتاری برجسته و واضح در انسان ، توانایی ما در کنار هم قرار دادن 2 + 2 و ارائه 4 است. در حقیقت ، ما در ساختن استدلال یا از پارچه کامل یا وقتی فقط چند سرنخ دلهره آور و تکه های شواهد احتمالی فلاسفه و درمانگران این نوع کار مغز را "رفتار منطقی" می نامند. در حقیقت ، اما همین رفتار در قلب آنچه "منطقی سازی" ، "جبران کردن" ، "معذور" ، "آرزو" ، "باور" گفته می شود ، است و منطق پیچیده توطئه را فراموش نکنیم نظریه ها. Rory112233، CC BY-SA 4.0 از طریق Wikimedia Commons منبع: Rory112233، CC BY-SA 4.0 از طریق Wikimedia Commons به زودی پس از ورود اما در ماه نوامبر گذشته ، ما متوجه شدیم که باید س questionال کنیم و سرانجام بسیاری از چیزهایی را که درباره سگهایی شبیه او شنیده ایم یا خوانده ایم ، کنار بگذاریم. اما ما همچنین فهمیدیم که چیزهای غیرمنتظره ای را نه تنها در مورد تروریست های پیت بول آمریکایی ، بلکه در مورد همه سگ ها یاد می گیریم. اگر می خواهید در مورد رفتار سگ ها صحبت کنید ، به خصوص اگر می خواهید ادعا کنید که آنچه آنها انجام می دهند فقط به این دلیل نیست که آنها می توانند این کار را انجام دهند ، بلکه به این دلیل که "این در ژن آنهاست" ، بنابراین شما باید خاص و پایین باشید زمین درباره اینکه رفتاری که در ذهن دارید چیست. شما با "رفتارهایی" که مبهم برچسب "دوستانه" ، "پرخاشگری" ، "خوش اخلاق" و "باهوش" دارند ، به جایی نخواهید رسید. گفتن این جمله در حال حاضر به دلیل در دسترس بودن فن آوری های مدرن تصور مغز مانند fMRI (تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی) مد است ، اما اشتباه نکنید که به این نتیجه برسید که کاری که سگ ها انجام می دهند لزوماً ناشی از کاری است به طور مستقیم به مغز آنها وصل شد. آنچه من آن را "سرزنش مغز" می دانم ممکن است محبوب باشد ، اما اعتقاد بر این است که کاری که یک سگ انجام می دهد (یا شخص در این زمینه) از نظر ژنتیکی به ارث رسیده و به مغز وارد شده است ، ممکن است توضیح درستی نباشد. تا زمانی که چنین اثبات نشود ، نمی توانید رد کنید که چنین توضیحی ممکن است فقط یک مورد پیشرفته "منطقی سازی" ، "آرزو فکر" ، "جبران مسائل" ، "بهانه" باشد و لیست ادامه یابد. فقط به این دلیل که فکر می کنید 2 + 2 را به درستی کنار هم قرار داده اید - به زبان ساده این جمله را بیان نمی کنید ، به این معنی نیست که می دانید چرا آنها به 4 اضافه می شوند. حتی وقتی نژاد خاصی از سگ ها کاری انجام می دهد - مثلا گوسفندان را گله کنید - نژادهای دیگر ، باید توضیح دهید که چرا فکر می کنید نژادهای دیگر در صورت تشویق ("آموزش دیده") نمی توانند در همان کار به همان خوبی عمل کنند. ما واقعاً نیازی به نژادهای 360+ سگ نداریم که اکنون کمابیش رسماً توسط این یا آن سازمان متمرکز بر سگهای موجود در جهان شناخته شده و سعی در پیگیری همه آنها دارد. با این حال ، بیشتر این نژادها به معنای واقعی کلمه فقط برای نمایش هستند. تقریباً هر کاری که توانایی انجام آن را دارند ، به سادگی آنچه سگها قادر به انجام آن هستند خواهد بود به عنوان گونه Canis lupus familiaris. تلاش برای مشخص کردن رفتارهای متمایز برای هر یک از این نژادهای خیالی کار احمقانه ای است. توضیح درست اما به ما نشان داده است که اغلب اوقات نحوه تفکر ما در مورد سگ ها با دو چیز تعیین می شود: (1) شکل ظاهری آنها و (2) آنچه در مورد آنها خوانده ایم یا از دیگران شنیده ایم. ما فقط در مورد سگ ها تمایل نداریم که به چنین اسب سواری در مورد مسائل فکر کنیم. همچنین به ما قضاوت می شود که در مورد همنوعان خود و نحوه رفتار آنها به همان اندازه بی احتیاطی قضاوت کنیم. در پیت بول: نبرد بر سر یک نماد آمریکایی ، برونون دیکی خاطر نشان می کند که "چگونه ما در مورد نژاد فکر می کنیم و چگونه در مورد نژاد فکر می کنیم یکدیگر را مطلع می کنیم ، حتی اگر

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

درک علوم اعصاب دلسوزی

به سختی یک هفته از آغاز بحران COVID در سیاتل ، واشنگتن ، اولین ایالت آمریکا که شیوع بیماری را ثبت کرده و در حال حاضر زندگی می کنم ، گذشته بود. من به مقاله ای در مورد گروه داوطلبانی برخورد کردم که در حال تهیه مواد غذایی برای افراد مسن در منطقه خود بودند. من کاملاً بیاد می آورم که فکر می کنم "چه چیزی این افراد را ترغیب می کند که از مناطق راحتی خود خارج شوند و کاری کنند که به کسی که حتی او را نمی شناسند کمک کنند؟ آیا من هم همین کار را می کنم؟" من هنوز پاسخی برای این س questionsالات ندارم ، اما علوم اعصاب در دهه گذشته به مناطق مشابهی راه پیدا کرده است - تفاوت همدلی با دلسوزی چیست؟ آیا مناطق مختلف مغز توسط این دو فعال می شوند؟ آیا دلسوزی به اندازه "گیرنده" برای "بخشنده" سودمند است و آیا اصلاً بهبود این مهارت با آموزش امکان پذیر است؟ شفقت ، همدلی و نوع دوستی دانشمندان دلسوزی را به عنوان حساسیتی نسبت به درد و رنج دیگری توصیف می کنند ، همراه با تمایل به کاهش درد و رنج آنها. این احساس ترحم باعث می شود که همدردی ، که یک تجربه مشترک عمومی از وضعیت عاطفی فرد دیگر است ، اعم از عصبانیت ، غم ، شادی یا رنج ، یک موجود جدا از پسر عموی خود باشد. همدلی معمولاً شامل یک عامل انگیزشی یا "اجتماعی" نیست - اینکه بخواهیم به شخص دیگری کمک کنیم یک پاسخ کاملاً دلسوزانه است. شفقت همچنین از این جهت متمایز است که احساسات ناشی از شفقت می تواند کاملاً متفاوت از احساسات مشاهده شده در فرد رنج دیده باشد. مثلاً می توانستم از بی عدالتی که در مورد برخی از افراد جامعه رخ داده خشمگین باشم. از طرف دیگر ، همدلی بیشتر یک "سیستم آینه ای" است. من غم و اندوه می بینم ، بنابراین احساس غم می کنم. علاوه بر همدلی ، تمایز ترحم از یک سازه مرتبط دیگر - نوع دوستی نیز مهم است. در حالی که شفقت ممکن است با مراقبت همراه باشد ، رفتارهای نوع دوستانه فی نفسه لزوماً دلیل بر این نیست که فرد دلسوزی را تجربه کرده است. به عنوان مثال ، ممکن است فردی به عنوان یک تلاش برای کاهش احساس پریشانی خود ، به کمک رفتار رفتار کند. مطالعات نشان داده است که درک از رنج باعث "پریشانی همدلانه" در کسی می شود که شاهد این رنج است ، و تصور اینکه نوع دوستی ناشی از چنین پریشانی می تواند مضر باشد - دشوار نیست - هم برای پاسخ دهنده و هم برای پاسخ دهنده. رفتارهای نوع دوستانه همچنین می تواند ناشی از نیاز به احساس خوب نسبت به خود ، تمایل به شناخت اجتماعی یا ارضای احساس وظیفه یا تعهد باشد. علوم اعصاب و جنبه های تکاملی شفقت از نظر علوم اعصاب ، به نظر می رسد که ترحم سالم شامل دو م componentsلفه در یک کنش متقابل پیچیده است - یک م componentلفه برانگیختگی ، و یک م -لفه ارزیابی بالاتر یا خودتنظیم مرتبه بالاتر. برانگیختگی در اثر مشاهده اتفاقی که دلسوزی ایجاد می کند شامل افزایش ضربان قلب و حالت تهوع است ، علائمی مانند آنهایی که در هنگام تهدید یا درد شخصی تجربه شده اند. بدون کنترل ، این امر به زودی می تواند به پریشانی شخصی تبدیل شود. با این حال ، م componentلفه ارزیابی مجدد شفقت ، که توسط نواحی مرتبه بالاتر مغز در قشر پیشانی واسطه است ، به نظر می رسد از پریشانی شخصی محافظت می کند. وقتی می پرسیدم که چگونه داوطلبان سیاتل انگیزه کافی برای کمک به شخصی را دارند که به سختی می شناسند ، ممکن است بدون اطلاع خودم ، یک ویژگی مهم دلسوزی را داشته باشم. مطالعات نشان داده است که به طور کلی ، موارد مشابه و نزدیک باعث می شود که مردم ترحم بیشتری نشان دهند. با این حال ، با توجه به ریشه های تکاملی آن ، تعجب آور نیست - غرق شدن در رفتار محافظت کننده ، از خودگذشتگی مشخصه ای از حمایت مادرانه از فرزندان آسیب پذیر است. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد اما چگونه تئوری تکامل سعی در توصیف دلسوزی نسبت به افراد غیر خویشاوند دارد؟ چرا کسی از تجربه فردی که هیچ ارتباطی ندارد تحت تأثیر قرار گرفته و انگیزه آن را دارد که بخواهد درد و رنج خود را کاهش دهد؟ نظریه تکاملی نشان می دهد که کمک به دیگران فوایدی برای خود فرد دارد - از طریق تقویت مستقیم یا غیرمستقیم گروهی که به آن تعلق دارند و باز کردن درهای کمک متقابل. به نظر می رسد در برهه ای از تاریخ تکاملی ما ، نگاه محدود به محافظت از فرزندان خود در برابر خطر گسترش یافته و شامل ترحم نسبت به افراد دیگری است که افراد احتمالاً با آنها مرتباً ارتباط برقرار می کنند و افرادی که اعضای گروه هستند. مانند همدلی که ترجیح مشخص درون گروهی دارد ، به نظر می رسد دلسوزی نیز به هر دلیلی بیشتر به سمت افرادی است که با آنها همذات پنداری می کنیم. پاسخ گسترده تر و ساختنی تر این پیامدهای جالب و غالباً ضداسلامی دارد. از نظر منطقی ، ممکن است به نظر برسد که کسی که به منابع بیشتری دسترسی داشته باشد ، با توجه به اینکه می تواند با هزینه کمتری برای دیگران به دیگران کمک کند ، دلسوزتر خواهد بود ، اما برعکس این اتفاق افتاده است. تحقیقات نشان داده است که افراد متعلق به طبقه اجتماعی پایین تر نسبت به پریشانی و نیاز دیگران حساس ترند و به نوبه خود دلسوزتر هستند. تیم o

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

چرا مجموعه داران برای یافتن آن یک شی خاص خطر می کنند

فروشنده عتیقه طوری برگشت که مستقیماً رو به من بود. سپس ، با چشمان بسته به من ، گفت: "آیا دوست داری مجموعه خصوصی من را ببینی؟" چند وقت پیش داشتم به هلند سفر می کردم. یکی از اهداف من در هنگام بازدید این بود که عتیقه خاصی پیدا کنم که در مجموعه من باشد ، ظروف چینی. هارلم ، هلند گزینه عالی به نظر می رسید. این یک شهر کوچک در حدود 12 مایلی غرب آمستردام است. فکر کردم قیمت های عتیقه در مقایسه با آمستردام مطلوب باشد و از آنجا که این شهر قرون وسطایی است ، می تواند گنجینه های عتیقه زیادی داشته باشد. بدون اینکه چیزی پیدا کنم به چندین فروشگاه عتیقه جسارت کردم. آخرین موردی که بازدید کردم امیدوار کننده تر بود. در مغازه به باغ باز بود. روز آفتابی صحنه ای دلپذیر و دلپذیر را رقم زد. گرچه فریب دادن آن توسط جو آسان بود ، من مجبور شدم هدف خود را به خاطر بسپارم: خرید چیزی که به راحتی نمی توانستم از جای دیگر بخرم. من در جستجوی آن گنج نادر بودم که شاید فقط در هارلم وجود داشته باشد. مطمئناً ساکنان این شهر قدیمی کنار دریا در خرید جوایز چینی که چند قرن قبل توسط شرکت هند شرقی هلند بازگردانده شده بود ، شرکت کردند. متأسفانه ، من چنین قطعه ای را ندیدم. با این حال ، من و صاحب آن یک گفتگوی گاه به گاه در مورد ظروف چینی آغاز کردیم - قرن نوزدهم در مقابل قرن هجدهم و غیره به نظر می رسد که شما در مورد پرسلن چینی چیزی می دانید. " پاسخ من "بله" بود ، "برخی". و سپس او پرسید ، "آیا دوست دارید مجموعه خصوصی من را ببینید؟" این مرا کاملاً بی احتیاط کرد. البته ، من دوست دارم مجموعه خصوصی او را ببینم ، اما دقیقه ها فرار می کرد و - مهمتر از همه - او یک غریبه بود. با وزن این عوامل در ذهنم ، پرسیدم ، "کجاست؟" او پاسخ داد ، "طبقه بالا". افکار متناقضی در ذهنم جاری بود. این مرد می تواند با شکوه ترین قطعه چینی را که تاکنون دیده ام داشته باشد. این می تواند چیزی باشد که در هیچ جای دیگری پیدا نکردم و حتی بهتر ، ممکن است قیمت خوبی داشته باشد. سپس ، دوباره ، او می تواند یک قاتل تبر باشد. اینجاست که کنجکاوی ، امید و شاید حتی طمع به روان من وارد شد. با تردید کمتر از آنچه احتیاط داشتم ، از پله فلزی دایره ای شکل به طبقه دوم بالا رفتم. به سطح بالاتری رسیدیم. مانند یک پناهگاه ، آرام و مرتب مانند یک سنجاق ، با اتاقهایی که یادآور یک نقاشی ورمیر بود. همانطور که به یاد دارم ، دو کمد وجود داشت: یکی جلو شیشه ای و دیگری درهای چوبی. آنها سهام خصوصی او را در اختیار داشتند. بدیهی است که این ظروف سفالی بسیار عالی فقط برای چشمهای او و از گذشته ، برای چند نفر دیگر بود که به نظر وی برای دیدن و قدردانی از آنها دانش کافی دارد. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد در میان این اشیا a یک جفت ظروف چینی آبی و سفید زیر لعاب بلند وجود داشت که هر کدام درپوش داشتند. به نظر می رسد که آنها در حدود سال 1640 در چین ساخته شده اند. به نظر می رسد که به جز برخی از چرای های کوچک در لبه ها ، آنها عالی هستند. من نمی دانستم که آنها دقیقاً چه هستند. من هرگز چیزی شبیه آنها ندیده بودم. اما به نظر واقعی می آمدند. ذهنم می چرخید. خرید آنها ریسک پذیر است ، اما عدم خرید آنها حتی یک مورد بزرگتر است. وی گفت ، "من ترجیح می دهم آنها را به یک فروشنده بفروشم تا یک فروشنده دیگر ،" که البته قیمت او را برای من حمایت می کرد ، "پایین تر از حد معمول". از نظر من ، راضی کننده بود. او آنها را نمی داد ، اما هزینه آنقدر زیاد نبود که مجبور باشم به خاطر آن تردید کنم. من حتی چانه زنی را به خاطر ندارم. اشتهای برای خطر اگرچه تعداد کمی از افراد می گویند که جمع کنندگان خطرپذیر هستند ، اما این داستان نشان می دهد که وقتی یک مجموعه دار مشاهده کند که ممکن است مورد تمایل باشد ، قضاوت عادی می تواند به بیراهه برود. سپس ، او بسته به میزان سود یا ضرر احتمالی در مورد اقدامات خود ، یک خطر را درک می کند. اگر سود در مقایسه با ضرر زیاد باشد ، او عمل می کند. اگر عکس این درست باشد ، او اینگونه نیست. در مورد من ، من فکر می کردم بعید است که آسیبی به من برسد در مقایسه با احتمال یافتن گنج. با نگاهی به گذشته ، شاید من خوش شانس باشم. اگر ذاتاً به اندازه کافی محتاط بودم ، آن روز از پله ها بالا نمی رفتم. از طرف دیگر ، اگر اشتهای خطر داشتم ، شاید فکر دوم را نمی کردم. و برای برخی از مجموعه داران مانند من ، انتظار برای یافتن گنجی نیز در تصمیم نهایی نقش دارد. بدون شک من را به خطر انداختن بیشتر از حد معمول من سوق داد. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد دیگران ممکن است انتخاب متفاوتی داشته باشند. محققان در انستیتوی مغز و خلاقیت دانشگاه کالیفرنیای جنوبی پیشنهاد می کنند که افراد هنگام تصمیم گیری در شرایط عدم اطمینان ترجیحات خطر مشابهی ندارند. محققان تحمل خطر در برابر عدم تحمل داوطلبان را هنگام استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) در زمان واقعی ، که تغییرات جریان خون مغز مربوط به یک محرک خاص را اندازه گیری می کند ، اندازه گیری کردند. آنها ناحیه ای از مغز را در ارتباط با رفتار متنفر از خطر و همکاری دیگر یافتند

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

انزوای اجتماعی و تنهایی چگونه بر عملکرد مغز تأثیر می گذارند

در مارس سال 2020 ، بیش از 316 میلیون آمریکایی (96 درصد) قرنطینه شدند تا از شیوع SARS-CoV-2 جلوگیری کنند. با گذشت یازده ماه از همه گیری ، اکنون با یک اپیدمی دوم "خاموش" روبرو هستیم که ناشی از انزوای اجتماعی است. در حالی که قرنطینه و فاصله اجتماعی برای جلوگیری از شیوع ویروس ضروری بوده است ، اما اثرات سو ad آن بر سلامتی می تواند احساس تنهایی کند ، که می تواند بر سلامت روان و رفاه ما تأثیر بسزایی بگذارد. طبق CDC ، انزوای اجتماعی نه تنها خطر ابتلا به اختلالات روانپزشکی را افزایش می دهد بلکه می تواند آسیب پذیری در برابر زوال عقل را تا 50 درصد افزایش دهد .1 بعلاوه ، تنهایی ناشی از انزوای اجتماعی می تواند بر سلامت جسمی ما تأثیر بگذارد که منجر به کاهش عملکرد ایمنی ، اختلالات خواب ، قلب و عروق می شود بیماری ، فشار خون بالا ، سکته مغزی ، اختلالات متابولیکی و یک عامل خطر برای مرگ و میر در افراد مسن است. همانطور که شروع به درک عمیق تری از چگونگی تأثیر انزوای اجتماعی طولانی مدت و تنهایی بر سلامت روانشناختی و عصبی ما می کنیم ، دو مطالعه تصویربرداری عصبی جدید که در Nature Neuroscience و Nature Communications منتشر شده است ، بینش جدیدی را در رابطه با ارتباطات عصبی زیست شناختی آنها ایجاد می کند. انزوای اجتماعی اجباری چگونه بر فعالیت مغز تأثیر می گذارد؟ این سوال قبل از همه گیری توسط نویسنده ارشد دکتر Livia Tomova در گروه مغز و علوم شناختی در MIT و همکارانش که اثر انزوای اجتماعی بر مغز را در گروهی از 40 بزرگسال سالم و دارای ارتباط اجتماعی بررسی کردند ، مطرح شد. (سنین 18-40 سال) .2 هدف این بود که ببینیم آیا آنها می توانند یک تجربه انزوای اجتماعی ناشی از آزمایش را برای تعیین مناطق مغز در ایجاد نیاز به تعامل اجتماعی ایجاد کنند. از شرکت کنندگان خواسته شد 10 ساعت را به صورت اجتماعی در یک اتاق بدون رسانه یا افراد برای تعامل منزوی کنند. همین شرکت کنندگان نیز 10 ساعت ناشتا غذا خوردند. هر شرکت کننده در آغاز کار ، پس از انجام کار (10 ساعت انزوای اجتماعی یا 10 ساعت ناشتا) و پس از یک نشانه (نشانه اجتماعی ، نشانه غذایی ، نشانه خنثی) تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) داشت. آنها دریافتند که یک دوره حاد انزوای اجتماعی و به دنبال آن نشانه ای برای ایجاد ارتباط اجتماعی (به عنوان مثال ، تصویری از افرادی که مشغول فعالیت اجتماعی مورد علاقه خود هستند) منجر به افزایش فعالیت نورون های مغز میانی دوپامینرژیک می شود که درگیر ولع و پاداش هستند. این همان منطقه ای بود که برای ولع مصرف غذا فعال می شد. وقتی یک نشانه خنثی درگیر باشد ، این منطقه فعال نمی شود. یافته جدید این مطالعه این است که محروم کردن یک نیاز اجتماعی امری عصبی از ولع اجتماعی را در یک منطقه مشابه (جسم سیاه / ناحیه شکمی شکمی) برمی انگیزد که در هنگام گرسنگی به نشانه های غذا پاسخ می دهد. بنابراین ، افرادی که مجبور به انزوای اجتماعی هستند ، خواهان تعاملات اجتماعی به روشی هستند که یک گرسنه هوس غذا می کند. چه شبکه ای از مغز با انزوای اجتماعی درک شده مرتبط است؟ تحقیق انجام شده توسط دکتر ناتان اسپرنگ در بخش مغز و اعصاب و جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه مک گیل و همکارانش ، مطالعه انزوای اجتماعی درک شده ، یا تنهایی ، با استفاده از MRI ​​برای بررسی تفاوت در حجم مغز و اتصال عملکردی ذاتی در 40،000 شرکت کننده از تصویربرداری Biobank انگلیس - گروه ژنتیک .3 آنها افزایش اتصال درون شبکه ای و حجم مغز را در شبکه حالت پیش فرض ، مجموعه ای از مناطق مغز درگیر در برنامه ریزی های آینده ، یادآوری خاطرات ، تخیل و تفکر خلاق ، در کسانی که احساس تنهایی کرده اند ، کشف کردند. این یافته حاکی از آن است که کسانی که احساس تنهایی می کنند ممکن است در ذات خود با افزایش احساس انعکاس و ذهنیت بیشتر تمرکز کنند تا خلا fill اجتماعی را پر کنند و بر احساس انزوا غلبه کنند. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد روی هم رفته ، این دو مطالعه نشان می دهد که 1) انزوای حاد اجتماعی پاسخ "هوس" به نشانه های اجتماعی را برمی انگیزد و 2) تنهایی دارای یک امضای عصبی منحصر به فرد است. هشت راهکار برای کنار آمدن با تنهایی و تقویت تعامل اجتماعی ارتباط اجتماعی یک نیاز اصلی روانی برای سلامتی و رفاه ماست. فاصله لازم اجتماعی از بیماری همه گیر باعث شده است که بسیاری از ما احساس تنهایی و گوشه گیری کنیم و در این مدت به دنبال راه هایی برای سازگاری و مقاومت بیشتر باشیم. در پایان ، در اینجا هشت روش برای کاهش احساس تنهایی و افزایش تعامل اجتماعی با عزیزان و جامعه وجود دارد. 1. هر روز را با یک تمرین 5 دقیقه ای سپاسگزاری شروع کنید. وقت بگذارید و یک تمرین سپاسگزاری را انجام دهید ، که قدردانی از چیزی است که برای شما معنادار است. این نه تنها باعث تقویت سلامت عاطفی و سلامتی شما می شود ، بلکه می تواند از طریق ارتقا promoting تفکر مثبت باعث ایجاد انعطاف پذیری و مهارت های مقابله ای شود. تحقیقات نشان می دهد که به کاهش اضطراب ، افسردگی و استرس کمک می کند و پیوندهای اجتماعی را بهبود می بخشد 2. کلاسهای تناسب اندام Livestream. ورزش با کاهش استرس و روحیه برانگیزاننده مزایای فوق العاده ای بر سلامت جسمی و روانی دارد. شرکت در کلاس های بزرگنمایی شما را به جامعه ای متصل می کند که می تواند به کاهش علائم نیز کمک کند

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر

داروهای ضد افسردگی ممکن است به روشی که قبلاً ناشناخته بود عمل کنند

نکات کلیدی: یک مطالعه جدید تصوراتی را که قبلاً در مورد نحوه کار با داروهای ضد افسردگی وجود داشت به چالش می کشد. این تحقیق نشان می دهد که SSRI های کند اثر و کتامین سریع اثر مستقیماً به گیرنده فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) متصل می شوند و بدون کمک از سروتونین یا گلوتامات ، انعطاف پذیری عصبی را کاهش می دهند.

یک مطالعه جدید بین المللی (Casarotto و همکاران ، 2021) با همکاری مشترک نویسنده ارشد Eero Castrén از مرکز علوم اعصاب دانشگاه هلسینکی به همراه همکارانش در گروه فیزیک بررسی می کند که چگونه سه داروی ضد افسردگی مختلف - فلوکستین (SSRI با نام تجاری فروخته می شود) Prozac) ، ایمی پرامین (داروی ضد افسردگی سه حلقه ای) و کتامین سریع اثر (یک "درمان موفقیت آمیز" جدید برای افسردگی مقاوم در برابر درمان ؛ فقط در مطب پزشک یا کلینیک مجاز) - با گیرنده BDNF معروف به TrkB ارتباط برقرار می کنند. این مقاله با دسترسی آزاد در تاریخ 18 فوریه در ژورنال منتخب Cell منتشر شد.

از نظر تاریخی ، تصور می شد که مهارکننده های انتخابی جذب مجدد سروتونین (SSRI ها) و داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای در توانایی آنها در نگه داشتن بیشتر سروتونین و نوراپی نفرین به مغز با افزایش سطح این انتقال دهنده های عصبی در شکاف سیناپسی ریشه دارد. در همین راستا ، تصور می شد که اثر ضد افسردگی کتامین اساساً با مهار گیرنده های گلوتامات عمل می کند.

قابل ذکر است ، سه داروی ضد افسردگی بررسی شده در این مطالعه (فلوکستین ، ایمی پرامین و کتامین) با TrkB تعامل داشتند بدون اینکه لزوماً انتقال دهنده های عصبی دیگر مانند سروتونین ، نوراپی نفرین یا گلوتامات را افزایش یا مهار کنند.

اگرچه تحقیقات قبلی ارتباطی بین ضدافسردگی ها را در افزایش فاکتورهای نوروتروفیک مانند BDNF ، که در تنظیم پلاستیک عصبی نقش دارند ، شناسایی کرده بود ، اما تاکنون محققان تصور می کردند که داروهای ضد افسردگی به طور غیر مستقیم از طریق گیرنده های گلوتامات و سروتونین بر روی BDNF اثر می گذارند. این مطالعه به طور بالقوه پیشگامانه است زیرا نشان می دهد که داروهای ضد افسردگی باعث اتصال مستقیم به گیرنده های BDNF می شوند.

Castrén در یک خبرنامه گفت: "ما دریافتیم که همه داروهای ضد افسردگی با اتصال به گیرنده TrkB باعث افزایش سیگنالینگ BDNF می شوند." "این سیگنالینگ برای اثرات سلولی و رفتاری داروهای ضد افسردگی در مدل های تجربی ما ضروری است. بنابراین ، اثرات ضد افسردگی بر قابلیت انعطاف پذیری [سلول های عصبی] نیازی به افزایش سطح سروتونین یا مهار گیرنده های گلوتامات ندارد ، همانطور که قبلا تصور می شد."

"مطالعات قبلی نشان داده است که در SSRI درمانی ، داروها به تدریج به غلظت بالای مغز مورد نیاز برای اتصال به گیرنده TrkB می رسند ، در حالی که کتامین و اسکتامین به صورت داخل وریدی به عنوان اسپری بینی تجویز می شود [به عنوان مثال Spravato] به سرعت لازم برای اتصال سریع ، چند دقیقه طول می کشد. " "تفاوت در شروع اثر برای SSRI ها و کتامین ممکن است به دلیل ظرفیت متفاوت آنها برای رسیدن به مغز به غلظت مورد نیاز برای اتصال با گیرنده های TrkB باشد."

۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روان برتر