از نقطه نظر نظریه متحد دانش (UTOK) ، می توان ریشه بسیاری از سردرگمی های فلسفی مدرن را از طریق شکاف روشنگری قالب بندی کرد. این به این واقعیت اشاره دارد که روشنگری نتوانست چارچوبی منسجم برای درک روابط بین (الف) ماده و ذهن و (ب) دانش اجتماعی و علمی ایجاد کند. مشکل روانشناسی - یعنی عدم موفقیت روانشناسی در ایجاد توصیف منسجم از موضوع و هویت نهادی - پیامد پایین دستی شکاف روشنگری است. سردرگمی درباره ماهیت آگاهی انسان را نیز می توان ناشی از شکاف روشنگری دانست. UTOK دیدگاه ناتورالیستی منسجمی را برای آگاهی انسان ارائه می دهد. اگرچه ملاحظات معرفت شناختی به طور قابل توجهی در برخورد با ماهیت آگاهی و دانش ما از آن مشخص می شود ، اما تمرکز در این پست وبلاگ بر وجودشناسی تکاملی طبیعت گرایانه آگاهی انسان است. یعنی ، ما با تأکید بر مراحل کلیدی تکاملی که آگاهی انسان را تشکیل می دهند ، سعی در توصیف آنچه شعور از نقطه نظر علم مدرن است است. [توجه داشته باشید که اگرچه حکایات قدرتمند و خطوط جالب تحقیق و استدلال وجود دارد که ادعا می کنند هوشیاری در کیهان اساسی است ، اما این موقعیت دارای مشکلات متافیزیکی مهمی است که آن را مشکل ساز می کند. UTOK موضع محافظه کارانه و مستقر تری را اتخاذ می کند که تجربه آگاهانه ذهنی با فرایندهای عصبی شناختی ایجاد می شود و بنابراین به مغز نیاز دارد.] UTOK با سیستم دانش دانش به عنوان یک نقشه جدید از تاریخ بزرگ آغاز می شود که واقعیت هستی را به چهار صفحه وجودی مختلف یا ابعاد پیچیدگی رفتاری تقسیم می کند که دارای برچسب هستند: 1) ماده-ماده ؛ 2) ارگانیسم زندگی ؛ 3) ذهن-حیوان و 4) فرهنگ-شخص. سیستم ToK همچنین بیان می کند که علوم مادی و بیولوژیکی به طور م effectivelyثر با دو صفحه اول وجود مطابقت دارند و کار می کنند. UTOK معتقد است که علوم روانشناختی سردرگم هستند زیرا قبلاً راهی ساده برای تنظیم بعد ذهنی در طبیعت وجود نداشته است. در عوض ، همانطور که لارنس کاهون ، فیلسوف ، در ادای احکام طبیعت ، استدلال می کند ، فیلسوفان عصر روشنگری ، تقسیم «دو قطبی» ناقصی بین ماده و ذهن ایجاد کردند. همانطور که کار او روشن می کند ، زمان آن رسیده است که یک ارتقا system متافیزیکی سیستمی در درک ما از ابعاد موجود در طبیعت انجام دهیم به گونه ای که امکان درک مناسب روابط بین ماده و ذهن را فراهم کند. طبق UTOK ، هیچ چیزی به درستی "سطح هوشیاری" در سطح ماده وجود ندارد. الکترون ها ، سنگ ها ، رودخانه ها و خورشید "ذره ای" از هوشیاری در خود ندارند. با این وجود ، تفاوت مهمی بین جسم و موقعیت آن در جهان نسبت به حوزه اطلاعات فیزیکی موجود در آن وجود دارد. وقتی از این طریق طرح می شود ، برخی قیاس ها بین موقعیت موجودیت ، اطلاعات موجود در آن وجود دارد. با آن ارتباط برقرار می کند و حوزه ای که در آن قرار دارد. به همین ترتیب ، ممکن است در تفکر با اصطلاحات "روانشناختی" ارزش خاصی قائل شود. زندگی یک سطح متفاوت از هستی است و موجودات زنده مانند باکتری ها ، قارچ ها و درختان به معنای ضعیف این اصطلاح هوشیاری از خود نشان می دهند. دلیل این امر آنست که برخلاف الکترونها و سنگها ، آنها اتوپوئتیک هستند و آگاهی عملکردی و پاسخگویی به محیط خود را نشان می دهند. با این حال ، این مرجع اصلی آگاهی در فراروانشناسی UTOK نیست. بلکه آگاهی و پاسخگویی عملکردی را می توان صرفاً از شخص سوم ، موقعیت معرفتی بیرونی ، تعریف کرد. به بیان ساده ، ما می توانیم به طور علمی نشان دهیم که سلول ها ، قارچ ها و درختان رفتار هوشمندانه ای دارند که از نظر آگاهی و واکنش عملکردی تعریف شده اند. با این حال ، انجام این کار به این معنی نیست که درختان به طور ذهنی چیزها را به گونه ای احساس می کنند که سگ یا انسان به طور ذهنی چیزها را احساس می کند. برای اشاره به ناگل ، دلیل خوبی برای این باور وجود دارد که هیچ چیز مانند درخت بودن نیست. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد مرجع اصلی آگاهی در سیستم زبان UTOK ، تجربه ذهنی ذهنی است. در نقشه Mind1،2،3 ، به عنوان دامنه "Mind2" شناخته می شود. در مقابل ، Mind1 به فرآیندهای عصبی شناختی مرتبط با آگاهی و پاسخ عملکردی اشاره دارد ، در حالی که حوزه Mind3 به توجیه و روایت خودآگاه اشاره دارد. دامنه Mind2 همان چیزی است که Nagel در صحبت کردن در مورد دشواری در توضیح ذهنیت به آن اشاره کرد و همان چیزی است که چالمرز به آن اشاره می کند. UTOK تکامل آگاهی انسان را در پنج مرحله ترسیم می کند. اولین مرحله به عنوان "پایه احساس" نامیده می شود. این امر به ظهور حالات احساسی مانند لذت یا درد اشاره دارد. در «گره گشایی از گره جهانی هوشیاری» ، من و جان وروائیکه اینها را «کیفیت والایی» نامیدیم. این حالت ها سیگنالهایی را پخش می کنند که حیوان از آن مراقبت می کند و "خوب" را علامت گذاری می کند و بنابراین باید به آن نزدیک شود و "با