فروشنده عتیقه طوری برگشت که مستقیماً رو به من بود. سپس ، با چشمان بسته به من ، گفت: "آیا دوست داری مجموعه خصوصی من را ببینی؟" چند وقت پیش داشتم به هلند سفر می کردم. یکی از اهداف من در هنگام بازدید این بود که عتیقه خاصی پیدا کنم که در مجموعه من باشد ، ظروف چینی. هارلم ، هلند گزینه عالی به نظر می رسید. این یک شهر کوچک در حدود 12 مایلی غرب آمستردام است. فکر کردم قیمت های عتیقه در مقایسه با آمستردام مطلوب باشد و از آنجا که این شهر قرون وسطایی است ، می تواند گنجینه های عتیقه زیادی داشته باشد. بدون اینکه چیزی پیدا کنم به چندین فروشگاه عتیقه جسارت کردم. آخرین موردی که بازدید کردم امیدوار کننده تر بود. در مغازه به باغ باز بود. روز آفتابی صحنه ای دلپذیر و دلپذیر را رقم زد. گرچه فریب دادن آن توسط جو آسان بود ، من مجبور شدم هدف خود را به خاطر بسپارم: خرید چیزی که به راحتی نمی توانستم از جای دیگر بخرم. من در جستجوی آن گنج نادر بودم که شاید فقط در هارلم وجود داشته باشد. مطمئناً ساکنان این شهر قدیمی کنار دریا در خرید جوایز چینی که چند قرن قبل توسط شرکت هند شرقی هلند بازگردانده شده بود ، شرکت کردند. متأسفانه ، من چنین قطعه ای را ندیدم. با این حال ، من و صاحب آن یک گفتگوی گاه به گاه در مورد ظروف چینی آغاز کردیم - قرن نوزدهم در مقابل قرن هجدهم و غیره به نظر می رسد که شما در مورد پرسلن چینی چیزی می دانید. " پاسخ من "بله" بود ، "برخی". و سپس او پرسید ، "آیا دوست دارید مجموعه خصوصی من را ببینید؟" این مرا کاملاً بی احتیاط کرد. البته ، من دوست دارم مجموعه خصوصی او را ببینم ، اما دقیقه ها فرار می کرد و - مهمتر از همه - او یک غریبه بود. با وزن این عوامل در ذهنم ، پرسیدم ، "کجاست؟" او پاسخ داد ، "طبقه بالا". افکار متناقضی در ذهنم جاری بود. این مرد می تواند با شکوه ترین قطعه چینی را که تاکنون دیده ام داشته باشد. این می تواند چیزی باشد که در هیچ جای دیگری پیدا نکردم و حتی بهتر ، ممکن است قیمت خوبی داشته باشد. سپس ، دوباره ، او می تواند یک قاتل تبر باشد. اینجاست که کنجکاوی ، امید و شاید حتی طمع به روان من وارد شد. با تردید کمتر از آنچه احتیاط داشتم ، از پله فلزی دایره ای شکل به طبقه دوم بالا رفتم. به سطح بالاتری رسیدیم. مانند یک پناهگاه ، آرام و مرتب مانند یک سنجاق ، با اتاقهایی که یادآور یک نقاشی ورمیر بود. همانطور که به یاد دارم ، دو کمد وجود داشت: یکی جلو شیشه ای و دیگری درهای چوبی. آنها سهام خصوصی او را در اختیار داشتند. بدیهی است که این ظروف سفالی بسیار عالی فقط برای چشمهای او و از گذشته ، برای چند نفر دیگر بود که به نظر وی برای دیدن و قدردانی از آنها دانش کافی دارد. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد در میان این اشیا a یک جفت ظروف چینی آبی و سفید زیر لعاب بلند وجود داشت که هر کدام درپوش داشتند. به نظر می رسد که آنها در حدود سال 1640 در چین ساخته شده اند. به نظر می رسد که به جز برخی از چرای های کوچک در لبه ها ، آنها عالی هستند. من نمی دانستم که آنها دقیقاً چه هستند. من هرگز چیزی شبیه آنها ندیده بودم. اما به نظر واقعی می آمدند. ذهنم می چرخید. خرید آنها ریسک پذیر است ، اما عدم خرید آنها حتی یک مورد بزرگتر است. وی گفت ، "من ترجیح می دهم آنها را به یک فروشنده بفروشم تا یک فروشنده دیگر ،" که البته قیمت او را برای من حمایت می کرد ، "پایین تر از حد معمول". از نظر من ، راضی کننده بود. او آنها را نمی داد ، اما هزینه آنقدر زیاد نبود که مجبور باشم به خاطر آن تردید کنم. من حتی چانه زنی را به خاطر ندارم. اشتهای برای خطر اگرچه تعداد کمی از افراد می گویند که جمع کنندگان خطرپذیر هستند ، اما این داستان نشان می دهد که وقتی یک مجموعه دار مشاهده کند که ممکن است مورد تمایل باشد ، قضاوت عادی می تواند به بیراهه برود. سپس ، او بسته به میزان سود یا ضرر احتمالی در مورد اقدامات خود ، یک خطر را درک می کند. اگر سود در مقایسه با ضرر زیاد باشد ، او عمل می کند. اگر عکس این درست باشد ، او اینگونه نیست. در مورد من ، من فکر می کردم بعید است که آسیبی به من برسد در مقایسه با احتمال یافتن گنج. با نگاهی به گذشته ، شاید من خوش شانس باشم. اگر ذاتاً به اندازه کافی محتاط بودم ، آن روز از پله ها بالا نمی رفتم. از طرف دیگر ، اگر اشتهای خطر داشتم ، شاید فکر دوم را نمی کردم. و برای برخی از مجموعه داران مانند من ، انتظار برای یافتن گنجی نیز در تصمیم نهایی نقش دارد. بدون شک من را به خطر انداختن بیشتر از حد معمول من سوق داد. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد دیگران ممکن است انتخاب متفاوتی داشته باشند. محققان در انستیتوی مغز و خلاقیت دانشگاه کالیفرنیای جنوبی پیشنهاد می کنند که افراد هنگام تصمیم گیری در شرایط عدم اطمینان ترجیحات خطر مشابهی ندارند. محققان تحمل خطر در برابر عدم تحمل داوطلبان را هنگام استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) در زمان واقعی ، که تغییرات جریان خون مغز مربوط به یک محرک خاص را اندازه گیری می کند ، اندازه گیری کردند. آنها ناحیه ای از مغز را در ارتباط با رفتار متنفر از خطر و همکاری دیگر یافتند